اگر دیدی جوانی به درختی تکیه کرده، بدان بنزین نداره سکته کرده

پسریک ماهه اش رابرای دیداربه منزل پدرومادرش  برده بود..دراولین شبی که توی اتاق کودکیش خوابیده بود صدای راه رفتن پدرش راشنید ...

می گویند زمانی که سورنا سردار شجاع سپاه امپراتور ایران (( ارد دوم )) از جنگ بر می گشت به پیرزنی برخورد .

شب سردی است ومن افسرده

راه دوری است وپایی خسته

تیرگی هست وچراغی مرده

می کنم تنها ازجاده عبور

دورماندند زمن آدمها ......

افسوس ...آن زمان که باید دوست بداریم کوتاهی میکنیم وآن وقت که دوستمان دارند لجبازی میکنیم وبعد برای آن چه که ازدست رفته آه میکشیم دوست داشتن همیشه گفتن نیست گاه سکوت است وگاه نگاه پس تادیرنشده دوست بدارید که افسوس نخوریدوآه بکشید  ....