loading...
ردپای دوست
سپید ه ی صبح بازدید : 268 دوشنبه 12 مهر 1389 نظرات (0)

پسریک ماهه اش رابرای دیداربه منزل پدرومادرش  برده بود..دراولین شبی که توی اتاق کودکیش خوابیده بود صدای راه رفتن پدرش راشنید وبعد هم شنیدکه مادرش میگوید : هواسرد است بروببین پوشش بچه کافیست .

خودش رابه خواب زد میخواست ببیند پدربزرگ جدید درعمل چطوررفتارمیکند .اما خیلی طول نکشید تابفهمد که هنوزدختر کوچک پدرش هست . وقتی به اتاق پا گذاشت به کالسکه ی بچه نزدیک نشد بلکه دور وبر دخترش رابرسی کرد پتورا خوب به روی اوکشید وازدربیرون رفت.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
چشم کوچک است برای دیدن . گوش کوچک است برای شنیدن . زبان کوچک است برای گفتن . عقل کوچک است برای اندیشیدن . دل هم کوچک است برا ی عاشق شدن . . . تلاشی کن که با تمام وجود ببینی , بشنوی , بگویی , بیاندیشی و ... عاشق شوی
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 45
  • کل نظرات : 7
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 18
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 22
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 29
  • بازدید ماه : 29
  • بازدید سال : 601
  • بازدید کلی : 2,090
  • کدهای اختصاصی