loading...
ردپای دوست
سپید ه ی صبح بازدید : 115 یکشنبه 18 مهر 1389 نظرات (0)
گاهی وقتها آنقدر گلایه برروی دلت تلمبار می شود که قلبت ازتحمل نگاه داشتنشان خارج می شود ...فریاد میکشد وازسنگینی خود می نالد اما عقلت جواب میدهد که "ساکت باش توباید قدردریا باشی "قلب بیچاره ساکت می شود وتو بازهم گله برروی گله انباشته میکنی وقلبت بازهم شکایت سرمی دهدکه "دیگرنمی توانم ..."اما ریاست عقلت دوباره جواب می دهدکه "تحمل نمی شودهمه چیزرا بیان کرد"واین گونه است که دلت پرمیشود میخواهی فریاد بکشی امانمیشود...میخواهی هرچه گله وشکایت داری را بیرون بریزی اما خرد اجازه نمی دهد. قلب بیچاره درنطفه خفه میشود وتو اندوهگین از اندوه او دست به هرکاری برای شادکردنش میزنی اما اوجوابی جزبیرون ریختن شکوه ها ندارد وتو بازبا عقلت به او می فهمانی که قدردریا باش امااو این بارفریاد می کشد "من فقط یک قلبم .....همین"
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
چشم کوچک است برای دیدن . گوش کوچک است برای شنیدن . زبان کوچک است برای گفتن . عقل کوچک است برای اندیشیدن . دل هم کوچک است برا ی عاشق شدن . . . تلاشی کن که با تمام وجود ببینی , بشنوی , بگویی , بیاندیشی و ... عاشق شوی
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 45
  • کل نظرات : 7
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 9
  • آی پی دیروز : 28
  • بازدید امروز : 10
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 50
  • بازدید ماه : 50
  • بازدید سال : 622
  • بازدید کلی : 2,111
  • کدهای اختصاصی